هفته معلم را دوست دارم .
نه برای اینکه از من وما تقدیر می شود برای این که مدرسه زنده می شود در مدرسه بهار می شود با آنکه هزار بار تابلو کادو ممنوع را به بچه ها نشان داده ایم اما مثل هر متخلفی که از خلاف لذت می برداین تابلو راهم بعضی ها نادیده می گیرند.
بچه هابا اشتیاق قشنگی برای هرکه او را دوست تر می دارند هدیه می دهند گل کارت تبریک و....
وقتی گزینه انتخابی بچه ها می شوم دلم شور می زند هر هدیه ای این سوال را برایم تکرار می کند؛"به راستی چقدر تاثیر گذار بوده ام؟" "چقدر توانسته ام عطش اشتیاق آن چشمانی را که به من می نگرندپاسخگو باشم؟ چقدر توانسته ام معلم باشم؟آیا به عنوان شغل به آن نگریسته ام یا اینکه عشق من بوده است؟"
روز معلم بچه ها گفتند :امروز به خاطر روز معلم باید به هرسوالی که پرسیدیم جواب دهید!
چیزی مثل صندلی داغ!نظرتون راجع به عشق چیه؟ماه عسل کجا رفتید؟......مادر؟پدر؟....دانش آموز......ویک سوال آرزوی شما چیست؟
نمی دانم آن لحظه چه چیزی از ذهنم گذشت اما آرزویم را بی اراده گفتم احساس می کنم من در بیان آن کلمات کاملا بی اراده بودم!
مثل وقتی که درقنوت دست به آسمان می گیرم وبی اراده می شوم بی واسطه می شوم من حرفی نمی زنم اما همه آنها که می شناسمشان فرقی نمی کند دوستشان دارم یانه جلوی چشمانم با درخواست هایشان رژه می روند وگویا کلمات از مسیر لبهای من خارج می شوند ومن اراده ای در بیانشان ندارم...
آن روز هم همین طور بود نمی دانم چه مدتی حرف زدم واز آرزوهایم راگفتم اما وقتی به خودم آمدم دیدم در اشک ریختن تعدادی از دانش آموزان نیز همراهی ام می کنند...
واقعا آرزوی یک معلم چه می تواند باشد؟
...آرزویم این است که بهترین آینده را داشته باشید فرقی نمی کندآیا به مقام ومنزلتی دست پیدا می کنید یا نه اما دوست دارم در هر زمینه ای بهترین ها باشید آرزویم این است در سالهای بازنشستگی که تلویزیون قسمتی از وقتم را پر می کند بیننده برنامه کارشناسی شما باشم.آرزویم این است توانسته باشم در مسیر زندگیتان تحولی ساده وکوچک ایجاد کرده باشم...
آرزویم این است نام هیچ یک از دانش آموزانم در لیست زندانی ها مراجعین به دادگاههای قضایی و...نباشد ونامشان در بهترین ها لیست شود....
و در نهایت اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا